میدانی عشق من؟
زن و مرد ندارد.
همه در زندگی خود ترس هایی دارند.
همه در وجودشان چیز هایی دارند هرچند کوچک،اما انقدر ان را پرورانده اند و شاخ و برگ داده اند که حتی خیال ان مو به تنشان راست میکند.
همه در آن گوشه های تاریکی های خیالشان غول هایی دارند که با کوچک ترین تلنگری از جا برمیخیزد.
فرقی نمیکند کجا
خیابان،کوچه،محل کار،خانه،حتی کنار دریا.
فرقی نمیکند کجا
تنها تلنگری کافیست تا بغض گلوی انها را محکم بفشارد و توان نفس کشیدن را از انها بگیرد
هرکسی در وجود خود یک ترس دارد.
مثل ترس رد شدن از خیابان،مثل ترس از تاریکی،مثل ترس از ارتفاع،مثل ترس از مرگ،مثل ترس از تنهایی مثل ترس از رفتن،مثل ترس از رفتن،مثل ترس از
رفتن.
when u decided to leave
98/6/3